قلمروی بهشت ID INSTAGRAM:E.B.HS

برخیز ومخور غم جهان گذران بنشین ودمی به شادمانی گذران چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش

قلمروی بهشت ID INSTAGRAM:E.B.HS

برخیز ومخور غم جهان گذران بنشین ودمی به شادمانی گذران چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش

با بال های شکسته 

پرواز به چه کارم می آید

همین که در هوای تو پرسه بزنم

مرا کافیست.

آرش ابراهیمی
۱۳ بهمن ۹۸ ، ۱۵:۵۸

شاید مردم تاریخ را فراموش کنند

اما هرگز تاریخ تاریخ را فراموش نخواهد کرد.

تاریخ یا تکرار می شود یا در حال تکرارشدن است.

آرش ابراهیمی
۲۱ دی ۹۸ ، ۱۸:۴۴

انسان های ضعیف هیچ وقت نمی توانند ببخشند

بخشندگی نشانه ی انسان های قدرتمند است.

آرش ابراهیمی
۱۵ دی ۹۸ ، ۲۱:۴۴
ای کاش  نمی شناختمت 
حال که وقت رفتن است 
ندیدنت 
دل می خواهد 
کاش چون هزاران هزار عابر 
بی سلام  می گذشتیم 
حال که باید گذشت 
ندیدنت
 دل می خواهد 
آرش ابراهیمی
۱۹ مهر ۹۸ ، ۲۳:۱۹

بال هایم که شکست

خاطره پرواز

رنجواره ای بیش نبود

دراین حضیض ثانیه ها

خاطرات اوج مرا پیر می کند

آرش ابراهیمی
۱۳ مهر ۹۸ ، ۲۲:۲۶

این روزها دلم برای کسانی که از دستم دادند می سوزد

چون خیلی دوستشان داشتم.

آرش ابراهیمی
۱۳ مهر ۹۸ ، ۲۲:۱۹

به هیچ حرفی نیاز نیست 
 برای شکستن 
سکوت که کنی کافیست گاهی 
چقدر آزار می دهد 
این ترس مستولی 
 پای سست رابطه را 

حتی  گلایه را 
گرفته از من ... 
چقدر آزار می دهند
حرف هایی که باید بهای این ترس را بدهند 
و در جای خودشان مجالی برای ابرازشان نباشد
سکوت با تمام تلخی اش 
ساحلی امن برای قلب زخمی من است 
من احاطه شدم از مِهرت
و زمان برای روز های تبعید ایستاده است
و این سکون مرا ،ذره ذره می خشکاند 

در جستجوی خویشتنم 
غروب نشانه ی خوبی 
بر این باور است 
که من هنوز هم نفس میکشم

شب که فرا می رسد  

چراغ های خاموش خانه ها 

خیابان های روشن بی عابر 

وپارک هایی که غرق سکوت اند 

با مهمان همیشگی شان 

همان کسانی که نه قرص نانی برای خوردن دارند

ونه بالشی برای زیر سر

و دوباره می رسیم به..

انسان های کوکی  که همانند اسباب بازی غرق در خواب اند

بردگان تکنولوژی  

آینده خود را در فردا می بینند

سکوت معنا دار بره ها 

گرگ ها را به تفکر وا می دارد

امان از این همه ظلم 

امان از این همه جرم

نه فریاد رسی

نه کَسی 

کیست که ما را یاری کند 

ما گم شدگان برگی از تاریخیم

آیا تاریخ از ما خواهد نوشت 

آری یا خیر‌...

شک ندارم آیندگان برای مظلومیتمان خون خواهند گریست

و روده بر ازخنده ی  حماقت هایمان خواهند شد

ومن هر روز در آینه چهره ی فردی ناشناس را می بینم 

شبیه من است اما فکر نمی کنم که من باشم 

چند گاهی است دلم برای خودم تنگ شده 

سکون ما به سکوت کشانده فردا را 

نگاه های  مبهوت وار برای معجزه

و خدایی که در این نزدیکی است

آیا صدایمان را می شنود

آری یاخیر..
کوچه های متروکه

وماهی که گویی در آسمان به ماتم نشسته 

نتابیدن ماه همه جا را پر از ظلمت کرده 

واین برای من

تداعی گر شهر مردگانِ  قصه هاست

هوا هم گویی گلایه می کند 

گلوله های ریز برف 

تیک تیک ثانیه ها

 حال نامعلوم 

خش خش برگ ها با ساز باد
و صدای قدم هایی بی هدف 
اینگونه زوال احساس مرا 
به رخ می کشد 

نگاه های یخی  
چشم های کدر 
و زوزه های مرگ 
نفیر نابودی مرا جرس می زند 

در غربت این شهر 
تنهاییم هیچ 
پنهان کردن این بغض سمج 
میان خنده های آدم ها
استخوانم را خرد کرد 
با بالهای زخمی 
آسمان فقط یک آرزوست 

آری من به پایان شکفتنم نزدیکم 

من به پایان شکفتنم....

 

آرش ابراهیمی
۰۵ شهریور ۹۸ ، ۰۰:۴۸

از تو نوشتن 

چقدر دشوار است .....

تو با تمام واژه ها 

هم دستی .....



آرش ابراهیمی
۰۱ مرداد ۹۸ ، ۱۴:۲۸

در جهنم زندگی می کنیم با وعده ی بهشت.

آرش ابراهیمی
۲۵ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۲۶


قصه ی ما به سر رسید امااز سر نگُذشت

چون هر چه از سر گذشت شد سرگذشت

اما تو هر سال تکرار می شوی 

هرسال پرفروغ ترازسال پیش

درمیان عاشقان وزائران هرسال غوغا می کنی

درمیان کبریا یک تنه بلوا می کنی

می بری دلم را به حوالی کربلا

وقتی این گونه  نجوا می کنی

مادرم مرا به عشقت  زاده  است 

شیرم داده وحسین،نامم نهاده است

ما از شما درس غیرت گرفته ایم

از عباس درس شهادت گرفته ایم

حتی از علی تان اصغر با لبی تشنه

درس فداشدن و همت گرفته ایم

استقامت همه به کنار ولی ازخواهرتان زینب

درس آزادگی و شهامت گرفته ایم

همانند زهیر راهی کارزار می شویم

همانند وهب درس ایثار و شوکت گرفته ایم

تعجب نمیکنم که حر چرا لحظه ی آخر بهشتی شد

وقتی عشق ارباب را به امانت گرفته ایم

دراین راه به جز زیبایی ندیدم 

دراین واقعه به جزعشق نچیدم

آمده ام به میدان که به جهان برسد پیامم

آمده ام به میدان که با افتخار بگویم 

امیری حسین ونعم الامیر

آرش ابراهیمی
۰۶ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۴۷

همیشه سعی می کنم احساسم را پنهان کنم ،اماهربارفراموش می کنم که چشمانم صحبت می کنند.


آرش ابراهیمی
۲۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۳:۳۸

آرام باش 

این زندگی ارزش نگرانی های بیهوده، دلهره های بی دلیل و غصه خوردن هایت راندارد 

یک روز همانندامروز،انسان ها مشغول زندگی ،شادی،برخی غمیگن ،برخی خسته و برخی  در حال کار هستند، عده ای احساس خوشبختی وعده ای گلایه آفرینش خود را می کنند،عده ای سیر و عده ای همچنان گرسنه ،عده ای همچنان غنی وبرخی همچنان فقیر هستند،بچه ای  خنده کنان بر روی دوچرخه مشغول بازی ،ونوزادی در بدو ورودش به جهان هستی است ،آن روزمردمانش هنوز هم همانند ما در جستجوولمس آزادی و در حسرت چشیدن طعم شیرین عدالت هستند ،عده ای دوباره  انسانیت را  فریاد خواهند کشید،وعده ای همچنان ظلم خواهند کرد.

درست همانند همین امروز هوا آفتابی است ،نسیمی خنک در حال وزش است  ومثل امسال که سال ۱۳۹۸ است

سال ۱۴۹۸ خواهد بود

کسی نه  ما را می شناسد

ونه حتی زمین ما را به خاطر می آورد.


آرش ابراهیمی
۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۵:۱۰

دوستت دارم آدم ها را باور نکنید 

خیلی از آدم ها میگویند که عاشق بارانند 

ولی با چتر میرن زیرش.

آرش ابراهیمی
۰۴ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۰:۳۵

انسان ها برای بدست آوردن نداشته هایشان حتی داشته هایشان راهم از دست می دهند.همیشه قانع باشید حتی به دارایی هایی بسیاراندکتان.

آرش ابراهیمی
۲۸ اسفند ۹۷ ، ۱۶:۱۹

آدم ها موجودات عجیبی اند، زود دل می بندند و عادت می کنند و زود دل می کنند و فراموش می کنند.

آرش ابراهیمی
۱۷ اسفند ۹۷ ، ۱۳:۵۷


سلام امیدوارم حالت خوب باشه هر جا که هستی و هرکاری که میکنی ،میدونم که همدیگرو ندیدیم و مدتیه باهم دیگه صحبت نکردیم ،ولی میخوام بدونی،اخیراً خیلی فکر میکردم ،میخوام بدونی که دلم برات تنگ شده ،نه از اتفاقایی که بینمون افتاده پشیمونم یا نه میخوام دوباره ببینمت،فقط دلم برات تنگ شده ،خیلی تنگ ،تنگ تر ازهمیشه ،این خیلی عجیبه برام کسی که فکر میکردم بیشتر از خودم میشناسمش،الان برام، کاملاً یه فرده غریبه است،برام عجیبه که خیلی وقتا تمام روزم رو بدون فکر کردن به تو میگذرونم ،تویی که یه روزی زندگی من بودی ،روزگارم خوب نیست تکه نان که هیچ امیدی هم ندارم ،بیشتروقت ها به خودم اجازه میدم فراموشت کنم چون اینجوری برام آسون تر و راحت تره،ولی ناگهان یه چیزی ازت پیدا میکنم ،یه عکس،یه هدیه،یاحتی دیدن ناخودآگاه پروفایلت وقتی که میخوام بخوابم یا حرفای احمقانه ی بی سروته که عادت داشتیم بهم بزنیم ،وزن اون چیزایی که از دست دادیم وخاطره های هرچند کوتاه اما فراموش نشدنی که باهم ساختیم  داره روم سنگینی میکنه ،یه بخشی از وجودم میخواد دوباره ببینتت،بی دلیل ساعت ها بهت خیره بشه که دوباره بغلت کنه ،دوباره ببوستت و...ولی وقتی به عقب برمیگردم ونگاه میکنم تموم اون احساسات به یک مشت تفکرات پوچ وتو خالی تبدیل شدن،یادم میاد که عشق همیشه اون چیزی نیست که به نظر میاد،فقط خیلی آسونه که بشه فراموشش کرد،ولی اینا همش پشیمونی نیست،ما برای تموم کردن رابطه دلیل داشتیم واینو بدون که مثل قبل برام عزیزی و دوست دارم ،آرزو داشتم که باتو باشم ،چه الان وچه همیشه،اما برای گفتن این حرف ها هم خیلی دیر شده،  در نقطه آغاز ماهیچ دلیلی نداشتیم که عاشق بشیم ،ولی خب شدیم واین هم خاصیت عشقه که ناگهانی وبدون دلیل سروکله اش پیدا میشه درست مثل حس من به تو ،دلیل ها آخر اومدن ،وهرچیزی که درمورد اون دلیل ها با عقل جور در میومد، واین خوبه،این یعنی یه روزی یه روزگاری کسی رو پیدا میکنم که نیازی نیست باهاش خداحافظی کنم،یا دیگه دلیلی نداره که خودمو بهش اثبات کنم،ولی یه بخشی از وجودم دوست داشتن کسی رو ازدست داده که اگه برگرده دوباره عاشقش میشم ،همه ی چیزایی که گفتم همش همین بود که امیدوارم همه چی عالی باشه وبه آرزوها وخواسته هایی که داری برسی وساز زندگی مطابق میلت نواخته بشه وهمیشه بخندی ،امیدوارم کسی رو پیدا کرده باشی که مثل من دوستت داشته باشه وهر کاریو بکنه که من در حقت کوتاهی کردم وعشقی رو پیداکنی که عشق ما نتونست باشه،هیچ وقت پیش خودت فکر نکن که من ترکت کردم تو چیزی از زندگی من نمیدونی تو فقط چهره ام را دیدی نه سرگذشتم را،منم برای ترک کردنت دلیل داشتم ،چون احساس کردم شاید نتونم اونی باشم که تو توی ذهنت از من ساختی ،ترسیدم که نتونم خوشبختت کنم وبه آرزوهات برسونم وشرمنده ی احساست نسبت به خودم بشم ،ولی توبه شکل عجیبی اطمینان داشتی من همانم که سوار بر اسب سفید تو را از این تاریکی می رهانم و به شهر عشق میبرم، میخوام بدونی یه بخش کوچیکی از من امیدواره که هنوز یادش باشه اون لبخندهای معصومانه و اون چهره ی ماهتو،ودر آخر میخوام بگم که تو هم دلت برام تنگ شده یانه.

آرش ابراهیمی
۲۱ دی ۹۷ ، ۲۳:۱۷

آدم ها در این جهان دو دسته اند،دسته ای گرگ اند که میدرند ودسته ای دیگر بره هستند که دریده می شوند ،روزگاری من هم همان بره بودم امایک روزی تصمیم گرفتم که گرگ باشم نه اینکه کسی را بدرم فقط به خاطره اینکه  دوباره دریده نشوم.

آرش ابراهیمی
۲۱ دی ۹۷ ، ۲۱:۵۰

متاسفانه ما در زندگیمان عاشق کسانی می شویم که قرار نیست هیچ وقت در زندگی ما باشند .

آرش ابراهیمی
۲۱ دی ۹۷ ، ۲۱:۴۵
اشخاص بزرگ  در تاریخ همواره ریسک های بزرگ کرده اند
واشخاص کوچک تنها ریسک های اشخاص بزرگ را درکتاب ها می خوانند.
درست همانند من وتو.
آرش ابراهیمی
۲۱ دی ۹۷ ، ۱۴:۳۸
از زمان تولدم تا امروز به این نتیجه رسیدم که زندگی همانند جاده ای یک طرفه است که حتی برخلاف خواسته ی باطنی ات آن را خواهی پیمود وهمچنین این را نیز فهمیده ام روزهای خوب زمانی به سراغ تو می آیند که تو ابتدا به پیشوازشان بروی.
آرش ابراهیمی
۲۱ دی ۹۷ ، ۱۴:۳۲